ما يه همسايه داشتيم خدا رحمتش کنه فک کنم هفت سال سکته کرده بود افتاده بود ....وضعيتي که ديگه ظاهرا مرگ براش راحتي بود....ولي بين مرگ و زندگي مونده بود .... پرسيده بودن از يه آيه الله گفته بود مستطيع بوده و نرفته حجش رو به جا بياره
صحرايي است پر از حيوان ، يک باغ وحشکامل که فقط يک عده انسان هم در لابلاي اين حيوانها دارند حرکت ميکنند ! فرمود : حالا ميبيني ؟ باطن قضيه اين است
چه غم انگيزه
مرا به کعبه چه حاجت که چارديوار است!
طواف کعبه من ديدن رخ يار است...
سلام دوست عزيز
وبلاگ زيبا و پرمحتوايي داريد
خوشحال ميشم به اين حقير هم سري بزنيد
اگر مايل به تبادل لينک بودين خبرم کنيد
اين شعر هم تقديم به مولا
بازهم - صحبت فرداست قرارِ ما ها
بازهم - خير نديديم از اين فردا ها
چقدر پاي همين وعده ي تو پيرشدند
جگر "مادر ها " موي سر "بابا ها
سيزده قرنِ گذشته همه اش فردا بود
پس چه شد آمدنِ آن نفر ِ فردا ها
سيزده قرن، نفسهايِ زمين پرشده از
"
سيزده قرن، تو آنجايي و ما اينجائيم
چه کنم راه به آنجا ببرند اينجاها
خُب بگوئيد بميريد اگر قسمت نيست
ديدن يک نفر از ... يک نفر از آقاها
باز کُرسي زمستاني ما گرم نشد
بازهم سرد گذشتند ، شب يلداها
شاعر:علي اکبر لطيفيان
التماس دعا
به اميد روزي که لبيک گويان خانه دوست را طواف کنيم
آمين
سلام همسنگر ولايت مدار
از حضور و دعاي خير شما در حق بنده ممنونم. شاعر چه زيبا گفت:
کعبه يک سنگ نشاني است که ره گم نشود
حاجي احرام دگر بند ببين يار کجاست